داستان کوتاه و خواندني فاصله دل ها

ساخت وبلاگ
داستان کوتاه فاصله دل ها




يک قديس هندو که براي حمام گرفتن در رود گنگ آمده بود اعضاء خانواده اي را ديد که در کنار رود با خشم بر سر هم فرياد مي زدند. او رو کرد به شاگردانش و لبخند زد.

پرسيد چرا مردم با خشم بر سر هم فرياد مي زنند؟

شاگردان براي مدتي فکر کردند، يکي از آنها گفت: چون ما آرامش خود را از دست مي دهيم فرياد ميزنيم.

قديس پرسيد چرا شما بايد فرياد بزنيد وقتي که شخص ديگر درست کنار شما قرار دارد؟ شما ميتوانيد آنچه را که لازم است به شکلي ملايم به او بگوييد.

شاگردان جوابهاي ديگري دادند ولي هيچکدام شاگردان ديگر را قانع نکرد.

درنهايت قديس گفت: وقتي دو نفر از هم خشمگين هستند دلهاي آنها از هم بسيار دور است. براي پر کردن اين فاصله آنها بايد فرياد بزنند تا بتوانند صداي يکديگر را بشنوند. هرچه عصباني تر باشند بايد قوي تر فرياد بزنند تا صداي هم را بشنوند تا آن فاصله ي زياد را پر کند.

چه اتفاقي مي افتد وقتي دو نفر عاشق هم مي شوند؟ آنها بر سر هم فرياد نمي زنند بلکه به آرامي با هم صحبت مي کنند زيرا دلهاي آنها بسيار به هم نزديک است. فاصله اي ميان آنها وجود ندارد يا بسيار ناچيز است.

قديس ادامه داد وقتي آنها بيشتر به هم عشق بورزند چه اتفاقي مي افتد؟ آنها سخن نمي گويند، فقط نجوا ميکنند و آنها حتي در عشقشان به هم نزديک تر ميشوند. در نهايت آنها حتي به نجوا نياز ندارند، آنها فقط به هم نگاه ميکنند و اين همه اش است. وقتي دونفر عاشق هم هستند اينگونه به هم نزديک هستند.

او به شاگردانش نگاه کرد و گفت: پس وقتي مشاجره ميکنيد نگذاريد دلهايتان دور شوند، کلامي نگوييد که شما را از هم دورتر کند درغير اينصورت روزي خواهد رسيد که فاصله بسيار دور خواهد بود بطوريکه ديگر راهي براي بازگشت پيدا نخواهيد کرد.
مزاياي ساندويچ پانل...
ما را در سایت مزاياي ساندويچ پانل دنبال می کنید

برچسب : داستان کوتاه و آموزنده,داستان کوتاه و جالب,داستان کوتاه و زیبا,داستان کوتاه واقعی,داستان کوتاه و خنده دار,داستان کوتاه و عاشقانه,داستان کوتاه و پند آموز,داستان کوتاه و غمگین,داستان کوتاه و جذاب,داستان کوتاه و طنز, نویسنده : d7axb بازدید : 306 تاريخ : يکشنبه 2 آبان 1395 ساعت: 18:32